مصاحبه اختصاصی با لعیا زنگنه

مصاحبه اختصاصی با لعیا زنگنه

لعیا زنگنه در دوران دانشجویی رضا ایرانمنش کـه مرتب سرصحنه بـه مـن می گفت تـو خیلی خوب بازی میکنی و مـن با خودم می گفتم این دیوانه اسـت! ‌گفت چرا کار نمیکنی؟ گفتم دارم تئا‌تر بازی میکنم. گفت نه، تصویر. مـن هم حرفم این بود کـه تصویر نه! تا این کـه آقای ایرانمنش بـه مـن گفت غلامرضا رمضانی میـــخواهد یک کار بسازد و تـو فقط بیا فیلمنامه را بخوان.

مـن فیلمنامه را خواندم و… مثل این کـه غیر عادی بود… چند برگ از وسط یکی از این دفترهای بزرگ قدیمی‌ کندم و نشستم تمام اشکالات فیلمنامه را پشت و روی این برگ‌ها نوشتم و بردم دادم بـه آقای رمضانی. آقای رمضانی گفت کـه نه، تـو بـه درد مـا نمی خوری. بلند شو مـن تـو را یک جایی ببرم. مـن هیچ‌چیز نمیدانستم غیر از این کـه گفتند دفتر آقای شاهسواری اسـت.

ایستادم وسط‌‌ همان سالن بیرون و از یکی از اتاق‌ ها آقای لبخنده خارج شد و یکجوری مرا نگاه کرد کـه انگار از مریخ آمده‌ ام! کـه بعد مـن رفتم خانه گفتم رفتم بـه دفتری کـه همه ی چیزش غیرعادی بود! مدتی بعد زنگ زدند، گفتند برای کار بیایید و مـن هم رفتم، فقط بدلیل آدم‌ هایش… مـن خیلی اینجوری‌ ام.

خلاصه این کـه آمدم و تمرین‌های کلی بیان و احساس و این مسائل شروع شد ولی بازهم نمیدانستم کـه نقشم چیست. بـه مـن گفتند چادر میتوانی سرت کنی؟ و روز آخر بـه مـا گفتند نقش‌ ها را می‌ خواهیم بگوییم و تـو مریمی. بعد فیلمنامه راکه دادند، مـن نشستم بـه خواندن و دیگر نتوانستم بگذارم زمین… متن بی‌نظیری بود. یعنی دیگر بـه این فکر نکردم کـه تـو کـه بازیگری را دوست نداشتی…

 

دیدگاه خود را ارسال کنید