+16 صحنه خطرناک زخم‌کاری با گردن‌‌زنی

+16 صحنه خطرناک زخم‌کاری با گردن‌‌زنی

«زخم‌کاری» در حالی به پایان رسید که فقط برای سکانس آخر باید یک تأمل جدّی‌تری نسبت به مجموعه محتوای این سریال داشت. البته خیلی نمی‌توان به عوامل و دست‌اندرکاران این سریال خرده گرفت چرا که همه نمایش‌خانگی امروز جملگی به دنبال «گردن‌‌زنی»‌اند.

قسمت پایانی فصل سوم «زخم‌کاری» تحت عنوان انتقام چند ساعت زودتر از موعدِ پخش هر هفته، به سینما آزادی آمد. مردم با شخصیت‌های اصلی این سریال آخرین قسمت این سریال را به تماشا نشستند. سریالی که در فصل اول روندی را دنبال کرد که مخاطبان بسیار مشتاق شدند تا این سریال ادامه پیدا کند.

اما در فصل دوم این روند دنبال نشد تا صدای انتقادات اهالی رسانه و مخاطبان را درآورد. بازگشت مالک (جواد عزتی) و بالا بردن ریتم داستان و برخی تغییرات دیگر باعث شد تا فصل انتقام بار دیگر مردم را به «زخم‌کاری» امیدوار کند. همچنان که در بحث محتوایی سریال نقدهایی را به دنبال خودش داشت. 

از انتقادات به محمدحسین مهدویان به عنوان کارگردان تا برخی محتواهای تابوشکن! برخی رسانه‌ها بر این باورند که مهدویان با ساخت «زخم‌کاری» به یک آرمان‌کُشی روی آورد. در حالی‌که پیش از این او را با «ایستاده در غبار» و برخی از کارهای ارزنده او در مقام تقدس‌‌زدایی قرار گرفت و بسیار صحنه‌های زیبایی از آثار او در ویترین سینمای ایران به ثبت رسید. 

اما سبک و تکنیک‌های کارگردانی او از «مرد بازنده» رو به افول رفت و از آن مهمتر؛ محتوایِ کارهای او! چرا که با سکانسِ آخر یک تیر خلاصی به مجموعه محتواهای بعضاً «تابو شکن» زخم‌کاری وارد شد. بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند نمایش روابط بین زن و مرد در شبکه نمایش‌خانگی هر روز رنگِ قبح‌شکنی بیشتر به خود می‌گیرد. حتی سکانسی که بیشتر از همه بخش‌های «زخم‌کاری» درباره‌اش صحبت شد و در سینما هنگامِ پخش آن، شاهد واکنش‌هایی هم از سوی تماشاگران بودیم. همان صحنه سیلیِ مالک به سمیرا که با آن فصل سوم به پایان رسید و باید منتظر بمانیم در فصل چهارم چه اتفاقاتی می‌افتد.

درست است سمیرا به عنوان یک زن در «زخم‌کاری» به عنوان یک نقش منفی سیاه، پردازش شده اما خیلی مخاطب ایرانی نمی‌تواند با آن همذات‌پنداری کند. رعنا آزادی‌ور خیلی تلاش کرده این کاراکتر را جا بیندازد و تلاش‌های او به ثمر نشسته و شخصیت را شناسنامه‌دار کرده است. اما یک زن تا این حد سیاه و قبح‌شکن در جامعه ایرانی قابل پذیرش نیست. بنابراین سیلی‌خوردنِ او هم در مثابه یک ضدقهرمان قابل تحسین و تشویق است نه یک بانوی ایرانی! حتی اگر قبح‌شکن هم باشد. شاید آن دسته از تماشاگرانی که در سینما هنگام تماشای این صحنه، مالک را تشویق کردند اما کتک خوردن یک زن توسط همسرش، با اصول و قواعد رفتاری ایرانی‌ها خیلی سازگار نیست. 

به نظر می‌رسد بایستی سریال‌سازان مراقبِ این همه عادی‌سازی قبح‌شکنی‌های سریالی درباره زنان و مردان جامعه باشند. ای‌کاش روزی در سریال‌های پربیننده‌ای همچون «زخم‌کاری» شاهد احترام متقابل میان زن و شوهر باشیم و این روی داستان را هم نوجوانان و جوانان ما ببینند. همان کاری که آیدا پناهنده در بخش‌هایی از سریال «در انتهای شب» انجام داد.

اما این قبح‌شکنی‌ها و در واقع عادی‌سازی بزهکاری‌های اجتماعی در شبکه نمایش‌خانگی ادامه دارد؛ در «گردن‌‌زنی» که قسمت نخست آن روز گذشته پخش شد که البته با یک سریال خوش‌ریتم و باکیفیت و لحظات جناییِ جذابی مواجهیم. روابط میان اعضای خانواده کاملاً طبیعی درآمده اما این پرسش دوباره مطرح می‌شود چقدر خانوادگی است؟ چقدر فیلمنامه‌نویسان، کارگردانان و عوامل ساخت سریال‌های نمایش‌خانگی، به خانواده توجه دارند و از خانواده می‌نویسند و صحنه‌های مرتبط با آن را خلق می‌کنند؟ 

اگر یک نوجوانی تماشاگر جدیدترین قسمت سریال «داریوش» باشد حتماً با لحظه‌های خشونت فیزیکی و گفتاری عریانی مواجه می‌شود؛ یا بیننده صحنه‌های استعمال مواد مخدر کاراکتر سریال «گردن‌زنی» وخشونت‌های پی‌در‌پی قسمت اول این سریال؛ اگر این صحنه‌ها و دیالوگ‌ها روی این نوجوان ما خیلی ناخواسته تأثیر بگذارد، چه کسی یا کسانی پاسخگو هستند؟

این نکته را هم باید درنظر گرفت، ساختِ همه نوع سریال برای همه نوع سلیقه‌ای لازم و ضروری است اما در این سطح گسترده، چه معنایی می‌دهد؟ افراط و تفریط هیچ تعادلی در رفتارهای فرهنگی و هنری ما ندارد. یعنی در روزهایی همواره شاهد ساخت آثار کمدی به انواع و اقسام مختلفی هستیم و روزگاری هم تنها ملودرام و تراژدی حرف اول را می‌زند. این روزها هم ساخت سریال با درجه‌بندی سنی به اوج خودش رسیده است. 

حتی سریال «لالایی» هم برای کودکان نیست! نوجوانان هم داستان جدید داریوش فرضیایی و همکارانش را نمی‌بینند. همان نسل (z) که بسیاری درباره‌شان صحبت می‌کنند بیشتر دوست دارند همین فضاهای درجه‌بندی شده را ببینند! این در حالی است که بارها درباره این مسائل و نکات صحبت شده و عوامل و دست‌اندرکاران ساخت سریال، این حقیقت را می‌دانند؛ بنابراین چرا دست به کار نمی‌شوند و آثاری را خلق کنند همه خانواده‌ دور هم تماشا کنند. نه اینکه بزرگسالان آشکارا تماشایش کنند و کودکان و نوجوانان با دسترسی خوبی که به فضای‌ اینترنتی دارند در فضای پنهان و جسته و گریخته تماشاگر این صحنه‌های اصطلاحاً درجه‌بندی شده باشند. 

بنابراین «زخم‌کاری» با همه فرازها و فرودهایش، جذابیت‌ها و بازی‌های درخشانش نتوانست یک خانواده را دور هم جمع کند. حتی اگر با خودشان بگویند مردم به سینماها آمدند این سریال را دیدند. یا برای سریال «پوست شیر» هم چنین اتفاقی نیفتاد که بسیاری از قسمت‌هایش برای تماشا به سینماها آمد. این روزها «داریوش»، «گردن‌زنی» و بسیاری از سریال‌ها و فیلم‌های دیگر هم این نمی‌تواند چنین فضایی را برای مخاطب ایجاد کند یک خانواده با هم تماشاگر سریال یا فیلمی باشند. 

به نظر می‌رسد به جای این همه زرق و برق اضافه و بازیگران رنگارنگ با دستمزدهای آن‌چنانی، مسئولان پلتفرم‌ها و تهیه‌کنندگان از نویسندگانی استفاده کنند که بتوانند برای خانواده، دیالوگ بنویسند و کارگردانانی که بتوانند برای خانواده صحنه خلق کنند. 

دیدگاه خود را ارسال کنید